بگذر شبی شبیه نسیم از جهان من
بگذار تا ورق بخورد داستان من
من باغم تو روح بهاری، حُلول کن
در شاخه های خشک خزان در خزان من
من ذرّه ام! بچرخ و مرا آفتاب کن!
ای گردبادِ نرم تنت نردبانِ من
آنقدر سعدی ام که تو شیرازِ من شوی
زاینده رود هستم اگر اصفهانِ من
باغِ ستاره های تراشیده از بلور
مشتی بریز در سبدِ آسمانِ من
یک لحظه با تو بودنِ من قدر سال است
ای بی غروب خاطره ی جاودان من!
نظرات شما عزیزان:
+
t در تاریـخ جمعه 22 مهر 1390برچسب:, به کوشش غزل
|